کد مطلب:149199 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:261

زبان به شکایت نگشودن
هر كس دیگری، هر شخصیت تاریخی در شرایطی قرار بگیرد كه حسین بن علی علیه السلام در شب عاشورا قرار گرفت، یعنی در شرایطی كه تمام راههای قوت و غلبه ی ظاهری بر دشمن بر او بسته باشد و قطعا بداند كه خود و اصحابش به دست دشمن كشته می شوند، در چنین شرایطی زبان به شكایت باز می كند و این را تاریخ گواهی می دهد. جملاتی می گویند نظیر «تف بر این روزگار»، «افسوس كه طبیعت با من مساعدت نكرد». می گویند وقتی ناپلئون در مسكو دچار آن حادثه شد، گفت: افسوس كه طبیعت چند ساعت با من مخالفت كرد. دیگری دستش را بهم می زند و می گوید: روزی تو ای روزگار سیاه باد كه ما را به این شكل در آوردی.

اما حسین بن علی اصحابش را جمع می كند چنانكه گویی روحش از هر شخص موفقی بیشتر موج می زند، و می فرماید: «اثنی علی الله احسن الثناء و احمده علی السراء و الضراء، اللهم انی احمدك علی ان اكرمتنا بالنبوة و علمتنا القرآن و فقهتنا فی الدین» [1] مثل


اینكه تمام محیط برایش مساعد است و واقعا هم مساعد بود؛ آن شرایط برای كسی نامساعد است كه هدفش حكومت دنیوی باشد. برای كسی كه حتی حكومت و همه چیز را در راه حق و حقیقت می خواهد، و می بیند در راه خودش قدم برداشته، محیط مساعد است. او جز سپاس و شكر چیزی دیگری نمی بیند.

از شعارهای روی عاشورای حسین علیه السلام یكی این است:



الموت اولی من ركوب العار

و العار اولی من دخول النار. [2] .



تا آخرین لحظه ها عملش، حركاتش، سكناتش، سخنانش، تمام حق خواهی، حق پرستی و موجی از حماسی است. شب تاسوعا كه برای آخرین بار به او عرضه می دارند: یا كشته شدن یا تسلیم! اظهار می دارد: «و الله لا اعطیكم بیدی اعطاء الذلیل و لا افر فرار العبید» [3] به خدا قسم كه من هرگز نه دست ذلت به شما می دهم و نه مثل بردگان فرار می كنم؛ مرانه مقاومت می كنم تا كشته بشوم.

آن ساعتهای آخر، ابا عبدالله باز همان است. باور نكنید كه ابا عبدالله این جمله را گفته باشد: «اسقونی شربة من الماء فقد نشطت كبدی». من كه این جمله را در جایی ندیده ام. حسین اهل این جور درخواستها نبود، بلكه او در مقابل لشكر دشمن می ایستد و فریاد می كند: «الا و ان الدعی ابن الدعی قد ركز بین اثنتین بین السلة و الذلة و هیهات منا الذلة! یأبی الله ذلك لنا و رسوله و المؤمنون و حجور طابت و طهرت» [4] مردم كوفه! آن ناكس پسر ناكس، آن زنازاده ی پسر زنازاده، امیر شما، فرمانده كل شما، آن كسی كه شما به فرمان او آمده اید، به من گفته است كه از این دو كار یكی را انتخاب كن: یا شمشیر یا تن به ذلت دادن. آیا من تن به ذلت بدهم؟ هیهات كه ما زیر بار ذلت برویم! ما تن خودمان را در جلوی شمشیرها قرار می هیم ولی روح خودمان را در جلوی شمشیر ذلت هرگز فرود نمی آوریم. خدای من كه در راه رضای او قدم برمی دارم راضی نیست و می گوید نكن. پیغمبر كه وابسته به مكتب او هستم می گوید نكن، آن دامنهایی كه من در آنها بزرگ شده ام، دامن علی كه روی زانوی او نشسته ام به من می گوید تن به ذلت نده.

این یك حماسه است اما نه یك حماسه ی شخصی یا قومی. در آن منیت نیست،


خودپرستی نیست، خداپرستی است.

در روز عاشورا حسین علیه السلام حد آخر مقاومت را هم می كند. دیگر وقتی است كه به كلی توانایی از بدنش سلب شده است. یكی از تیراندازان ستمكار، تیر زهرآلودی را به كمان می كند و به سوی ابا عبدالله می اندازد كه در سینه ابا عبدالله می نشیند و آقا دیگر بی اختیار روی زمین می افتد و چه می گوید؟ آیا در این لحظه تن به ذلت می دهد؟ آیا خواهش و تمنا می كند؟ نه بلكه بعد از گذشت این دوره ی جنگیدن رویش را به سوی همان قبله ای كه از آن هرگز منحرف نشده است می كند و می فرماید:«رضا بقضائك و تسلیما لأمرك و لا معبود سواك یا غیاث المستغیثین» [5] . این است حماسه ی الهی، این است حماسه ی انسانی.

و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین



[1] همان، ص 392.

[2] بحارالانوار، ج 45 / ص 50.

[3] ارشاد شيخ مفيد، ص 235.

[4] اللهوف، ص 47.

[5] [نظير اين عبارت در قمقام زخار، ص 463 و مقتل الحسين مقرم، ص 357 ذكر شده است.].